نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - شهید احمدعلی طاهرخانی
همزمان با سالروز شهادت «احمدعلی طاهرخانی»، مجموعه تصاویر این شهید گرانقدر توسط پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد قزوین منتشر شد.
کد خبر: ۵۷۸۲۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸

«به خانه مادرم رفتم. داداش قاسم آن‌جا بود گفت: میگن شهر صنعتی شلوغ شده. طاغوتیا شورش کردن. اکرم از حاجی خبر داری خوبه؟! دلم ریخت رو پام؛ اما ظاهرم را حفظ کردم و گفتم خبر که ندارم، اما اون حواسش جمعه. توکل بر خدا ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۲۳۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷

«من فقط دارم در برابر این انقلاب، انجام وظیفه می‌کنم. پُست سپاه و این چیز‌ها اصلاً سر سوزنی برای من ارزش نداره. تازه خودت خبر داری که از سپاه حقوقم نمی‌گیرم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۶۳۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

«حاج خانم خدا حاج‌آقا را برای شما و ما حفظ کنه. امید دل همه ماست. بنده خدا یک ساعتم استراحت نداره. طاغوتی‌های این‌جا خیلی حاج‌آقا را اذیت می‌کنند. حتی سپاه برای ایشان محافظ گذاشته. حالا نه اینکه بخوام دلواپست کنم... نه! همه ما عین چشامون مواظب حاجی هستیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۵۷۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۷

در معراج شهدای قزوین؛
پنجاه و سومین مراسم گرامیداشت و خاطره‌گویی شهدا به یاد شهید «احمدعلی طاهرخانی» در معراج شهدای قزوین برگزار می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۸۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۳

«بیست روزی بود که از احمد خبری نبود و از این همه دوری او به ستوه آمده و حسابی عصبانی بودم و حسابی عصبانی بودم. بچه‌ها را به مادرم سپردم. چادر را سر کردم و راه افتادم به سمت سپاه شهر صنعتی. نه شهر صنعتی رفته بودم و نه می‌دانستم سپاه در کجای شهر صنعتی قرار دارد. از خیابان ولیعصر مینی‌بوس سوار شدم و پرسان پرسان خودم را به سپاه رساندم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۵۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۲

«پدری که در بدترین شرایط و آسیب‌ها و زخم‌های جسمانی خم به ابرو نمی‌آورد؛ حالا با دیدن تصاویر امام در بیمارستان اشک می‌ریخت و کلافه بود. مرد بی‌ادعای من برای امام گریه می‌کرد و من از دیدن حال و روز او می‌سوختم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۵۴۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۹

«باز هم اواخر فروردین، احمد دستگیر شد؛ اما من دیگر پذیرفته بودم که این سبک زندگی من است. نه اینکه برایم آسان یا عادی شده بود. بلکه اینطور فکر می‌کردم که من هم مثل احمد باید با سختی‌ها مبارزه کنم ...» ادامه این خاطره از همسر جانباز شهید «احمدعلی طاهرخانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۱۶۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۶